گشن فکر
مولانا کبیر(فرخاری) مولانا کبیر(فرخاری)

به یاد شاد روان استاد( بیرنگ)کوهدامنی

آن کشن فکریکه بر کاخ هنر بودش قرار

تیغ برحلقش فروبردست دست روزگار
جامه رنگين( بيرنگ)است چون درج عقیق

 نام عاقل برزبان افتد ز نظم آبدار
بشكفد گلهاي شعر ار در گلستان ادب

 بلبل (بيرنگ) را بيني فراز شاخسار
زد رقم كلك گهر بارش به گلزار حيات

 تا برد اوراق انگليون به باغ گلبهار
در چمن هر برگ را ميداد آ ذين دگر

 آ يين كج محوري برداشت نقش استوار
فيض ميبارد ز كلك خامه اش روي ورق

بزم را از خواندن ابيات مي بخشد وقار
همچو شاهي برنشست عمري به اورنگ سخن

 در بساط بزم ارباب ادب شد نامدار
ميدرخشد در ميان جمع روشندل چو مهر

 چلچراغ نور بخش خانه ها در شام تار
گوهر معني ست طفل مادر الفاظ تر

مشكل پيچيده را سازد به مردم اشكار
وحدت است ما را برد بر اوج بام نيلگون

 داده است اين نكته را برگوش گردون گوشوار
ازخرف باشد بري گرسربه پاي سنگ چوب

 سفله مي سايد سر تعظيم بر پاي مزار
شكوه ا دوران كه گيرد پاي كم جان زيرسنگ

 ميچكد زهرحلايل هر كجا از نيش مار
خود برفت اما بروي صفحه دوران كشيد

 خاطرات تلخ و شيرينش همايون يادگار
دستگاه مغفرت شويد گناهانش به آب

دست الفت ميكشد برفرق آن پروردگار
زنده سازد نام آنرا عشق ميهن پروري

مي كند(فرخاري) بر قبرش درودگل نثار

 

ونکوور کاناد ا

 


January 7th, 2008


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان